همه دروغگو هستند

آورده اند که: روزی بهلول به گورستانی گذر کرد و با عصای خود میان گورها می گشت. و با عصای خود به هر گوری که می رسید، می زد و می گفت: ای دروغ گو! ای دروغگو! گویا بر سر مزار یکی از مردان خدا و پاک و بی آلایش نیز همین حرف را زد و گفت: تو نیز دروغگویی. مردی او را مذمّت کرد و گفت ای بهلول! این که خیلی پاک و بی آلایش بود. بهلول در پاسخ گفت: او نیز دروغگوست. چرا همه ی آنچه را که در این دنیا داشتند، گذاشتند و رفتند.